ذاتا فرار کردن تو لحظه پیش میاد
آنی!
و من چه قدر متنفر که باید برم:)
کلی تلاش کردم همه چیز و همه کس درست کنم ولی حال ِ خودم درست نشد!
باید برم فقط..
چه قدر متاسفم که نمی تونم هیچ توضیحی به کسی بدم..
و چه قدر دلتنگم..
اما نزدیک موندم فقط انفجار و انفجار و بس!
میدونم وقتی برگردم هیچی عین قبل نمیشه
میدونم دارم ی غذای مسموم می خورم و آخرش چی میشه
اما مجبورم!
به خاطر خودم
به خاطر آدمای زندگی م مجبورم!
پ.ن
اینو اینجا میذارم که یادم یمونه چرا رفتم
یادم بمونه وقتی برگردم همه طلبکارن:)
البته که حق با اوناس