مَن

آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی

مَن

آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی

من در خیال هایم غرق بودم .اراده می کردم یک رَج دیگر از رویا بافته بودم و هر لحظه ،نقش ِ فرش ِ نامرتب افکارم را می دیدم و بی نفس، در غرور و خودخواهی ام می ماندم
مَن آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی ام. آن جا که خورشیدش تمام روز وسط آسمان دست به کمر ایستاده. سلاح جنگ هایم خاطرات و اتفاقات و کلمات اند. خون ریزی ها بی رنگ و زخم ها ابدی!
ابدیّت ای که هر روز به پایان می رسد.

آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۳/۱۶
    ...
پیوندها

جـدول های کنار خیابان این شهر را به اسم من سند زده اند..

راه میرفتم و میرفتم..

دست هایم کنارم باز بود و چشمهایم بسته!

سوز باد وصله خورده بود به ریشه های شالم

سماجت رشته های سیاه رنگ مویم قابل تحسین بود

آن شب ها که ماه کنارم قدم می زد

و من با چشمان بسته ادامه می دادم

ادامه می دادم این کور راهی را!

سالیان درازی گذشته..

قدشان از من بلند تر شده

سایه ی شان روی سرم سنگینی می کند

و من تمام سیاه پوش

دست درجیب

در شب های ابری

همان جدول ها

راه می روم

ماه نیست ؛ چراغ های شهر مرا می خندانند

من سیاه پوش

بی لغزش ریشه ها

مقنعه به سر

مثل یک بزرگسال

از جدول ها پایین می آیم..

جدول های کنار خیابان

روز هایی از سرکشی من بوده اند

آشوب های من!