معلم ادبیاتمان داشت در مورد "پابلو نرودا" می گفت!
می گفت انسان هایی که پارادوکسی در وجودشان دارند و طبق آن عمل می کنند
بهترین عمل ها را در شرایط سر نوشت ساز دارند!
بهترین تصمیم ها..
نمی دانم چرا به تضاد و پارادوکس که رسید ، دست از فشردن خودکار فنری ام برداشتم و سعی کردم نگاهم را بدزدم!
صد در صد می توانست از چشم هایم عمق فاجعه را بفهمد!
عمق اینکه یک پارادوکس بله! عمل به آن هم باز بله!
اما چرا نمی گفت چند شخصیت می سازد؟
چرا نمی گفت پردازش گر قوی برای بهترین دروغ هاست!
آنقدر که بتوانی در ناراحتی ، برق در چشم های سیاهت بریزی !
و خب حتما انسان های بزرگ و موفقی که می گفت ، یک پارادوکس داشتند و آن را روی سیاست متمرکز کردند!
اما
کاش روی عدد "یک" تاکید می کرد!
وجودی که روی پارادوکس جان گرفته درست مثل نفت آتش گرفته روی آب می ماند!
می سوزد و می سوزد آب می ماند!
روی آب شعله می کشد...
دروغ می شود و تنها یک دروغگو قهار می تواند پارادوکس ها را حتی در دروغ هایش پیدا کند!
دروغ تکه ای از کلافگی هایش می شود.
کلافگی ها "یم"
+
ته معرفت آدم بازگشت به زندگیم
گرفتن کارت زرد دوم بود
اومد فقط خطا کنه که راحت اخراج شه!