مَن

آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی

مَن

آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی

من در خیال هایم غرق بودم .اراده می کردم یک رَج دیگر از رویا بافته بودم و هر لحظه ،نقش ِ فرش ِ نامرتب افکارم را می دیدم و بی نفس، در غرور و خودخواهی ام می ماندم
مَن آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی ام. آن جا که خورشیدش تمام روز وسط آسمان دست به کمر ایستاده. سلاح جنگ هایم خاطرات و اتفاقات و کلمات اند. خون ریزی ها بی رنگ و زخم ها ابدی!
ابدیّت ای که هر روز به پایان می رسد.

آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۳/۱۶
    ...
پیوندها

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

۰۹
شهریور

حل نشده

تیک تاک..

-حالم خوب میشه؟

-دیگه نه!

تیک

-چرا نه؟

-چون چند سال گذشته و نشده

تاک

-پس دیگه نمیشه!

تیک

-هیچ وقت قرار نیس آرزو ها و رویا ها واقعی بشن!

"ابتدا مسئله را هیچ وقت حل نشده فرض میکنیم"

اینجوری بعدش وقتی نرسی میدونی که نرسیدنی بوده!

مث این میمونه از درخت کاج میوه رسیده دلت بخواد

تاک

"قانون مورفی"

۰۹
شهریور

۱۷ سالگی لعنتی نزدیک است و من هنوز روی تختم دراز کشیده ام!

خیره ب سفیدی ِ سفید سقف!

ریشه دوانده! عمیق..

آرام و آهسته و سوزان و طولانی، ۱۷ سال ِ لغزان و جریان خنکی یک زندگی

کلمات دیگر قدرت ندارند

این ۱۷ سالگی کذایی از عمق به ته ماجرا میرسد و شاید به سطح دیگری از من برسد

کوبش های نامنظم این روزها

قلب من دوام آوردی این ۱۷ سال را؟

بوسه های آرامم برای ایستادن رو به تمام شدن است. 

آرام..آرام! آنقدر که تغییرات احساس نشود..

سوزش ها ، جریان ها ،هیچ چیز!

لا به لای کلمات دیگران غلت میخورم ، تجربه هایشان ، "سن " هایشان .. نفس میگرم و نگاهم جان میدهد

شعله می کشد شمع ۱۷ سالگی و شعله می کشم! فوت می شود و خاموش می شوم! ته جان ِ خاکستر های سرخ

من باختم؟

بازی مشخص شد و کاش اینبار جاذبه نمی گذاشت بالا بروم! قد بکشم.. تمام من را در خود می کشید و فقط یک دختر بچه و آخرین رعد و برق چشم هایش را می گذاشت..

آخرین سد سیاه!

سدی ک سیاهی اش غرق می شود در افکار بهمن زده..

سفیدی برف و سقف مخلوط با جریان سرخ زندگی و بی رنگی های لغران

من باختم؟

زیباترین تراژدی زندگی تا ب اینجای کار تعلق گرفت به عدد ۱۷

من ترسان تر از همیشه ، نزدیک تر از همیشه ب۱۷ مین آرزو  و فوت کردن شمع.. من مصمم تر و خمیده تر از همیشه در برابر خواسته هایم. 

و آخرین من های ۱۶ سالگی ام میگوید

گم شده و رها شده تر از همیشه در چشم طوفان

چه گمشدگی تلخ و شکننده و زیبایی!