مَن

آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی

مَن

آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی

من در خیال هایم غرق بودم .اراده می کردم یک رَج دیگر از رویا بافته بودم و هر لحظه ،نقش ِ فرش ِ نامرتب افکارم را می دیدم و بی نفس، در غرور و خودخواهی ام می ماندم
مَن آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی ام. آن جا که خورشیدش تمام روز وسط آسمان دست به کمر ایستاده. سلاح جنگ هایم خاطرات و اتفاقات و کلمات اند. خون ریزی ها بی رنگ و زخم ها ابدی!
ابدیّت ای که هر روز به پایان می رسد.

آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۳/۱۶
    ...
پیوندها

۱ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

۱۷
دی

به اتفاقات دو ماه گذشته که نگاه میکنم ، هم زمان هم زود گذشته و هم کند ! انقدر که عقربه های ساعت پس از گردش های تکراری به نفس نفس افتاده اند و در هر تکانشان یک فرو رفتگی یا یک قله در زندگی من ایجاد کرده اند!..

این ها را گفتم که برسم به سر فصل اصلی امتحانات این روزهایم!

'تنهایی'

در اوج ناباوری می نویسمش!

تنها شده ام!

قبل ترش هم ممکن است این تنهایی بوده باشد اما لمس نمیشد!

این روز های مانند سوز ِ مظلوم کشی تن ِ عریان روانم را نشانه گرفته..

خشک میشود..ترک میخورد..خون می شود!

درد میشود و درد!

اما بیگانه نیست برایم!

نکته ی غیر قابل باور ماجرا همین است..

جزو مواقعی بی تاب نمی شوم!

در کل ظاهری آرام در برابر این سرمای ویران گر پیدا کرده م..

قبول دارم که بی حوصله و کج خلق شده م

بیشتر از قبل

اما هنوز نتوانسته ریشه هایم را از خاک در بیاورد

و نکته جالب تر ماجرا این است که

همه ی این ها جزو دروغ هایم باشد!

این بار به خودم..

شاید من مانند درخت تبر خورده ی مرده م

که با خودش قبولانده باز در خاک فرو میرود

مثل یک تیر برق

فقط نمی داند ریشه داشتن و تعلق داشتن یعنی چه!

یقینا روزی میرسد که یادش نمی آید این حس ها یعنی چه..

پ.ن

خیلی بیریخت نوشته شدن:))

میذاریمش پای بی حوصله بودنم!