مَن

آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی

مَن

آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی

من در خیال هایم غرق بودم .اراده می کردم یک رَج دیگر از رویا بافته بودم و هر لحظه ،نقش ِ فرش ِ نامرتب افکارم را می دیدم و بی نفس، در غرور و خودخواهی ام می ماندم
مَن آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی ام. آن جا که خورشیدش تمام روز وسط آسمان دست به کمر ایستاده. سلاح جنگ هایم خاطرات و اتفاقات و کلمات اند. خون ریزی ها بی رنگ و زخم ها ابدی!
ابدیّت ای که هر روز به پایان می رسد.

آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۳/۱۶
    ...
پیوندها

دوده های شهر من..

سه شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۳۶ ق.ظ

وزن زندگی بالا رفته است..

هوای نفس هایمان سنگین است..


ریتم نگاه هایمان نبض گرفته


و من


بین دوده ها و حرف های نگفته ام پرسه میزنم..


و در غرورم خفه میشم که نمی توانم داد بزنم زیادی تنها مانده ام..


در خیابان های اطراف خانه میچرخم..


هوا وقتی کثیف است انگار سرد هم می شود..


میچرخم و به کوچه ی رو به روی پنجره م می رسم


فکر میکنم در نصف شب های مرده م چه قدر از این پنجره به همین کوچه نگاه کرده ام


چیزی عوض شده ؟ نه!


در همین دوده ها دلم بسته بسته سیگار می خواهد!


دلم حرف می خواهد..


یک گورکن می خواهم که این حرف های مرده را در دلم خاک کند یا یک نفس عیسی مسیحا می خواهد که همه شان را زنده کند


زمان معجزه برای ما انگاری که رفته است :)


  • عاطفه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی