نامه ی خیسِ مِهر زده!
سلام عاطفه ی چند ساله آینده!
اینکه برایت الان می نویسم مثل این می ماند لباس های شسته شده را زیر باران پهن کنم تا خشک شوند!
حتما می پرسی چه گذشته است در این وقفه ی تقریبا چند ساله که اینجا برایت ننوشتم ، راستش را بخواهی خودم هم
نمی دانم!
۱۸ ساله م شده است!
همان ۱۸ سالگی کذایی که سالیان درازی برایش رویا بافتم و سالیان درازتری از زیر ِ بار ِ بزرگ شدن فرار کردم
۱۹ روز است که سپری اش می کنم
خبر بعدی آن است که برایت از اولین باران ِ مهر ۱۸ سالگی مینویسم
خنک است..
یک نامه ی خیس ِ مِهر زده
دلم نوازش می خواهد
لطفا آن لبخند مسخره بیست ُ چند ساله را از روی لب هایت پاک نکن
یک دختربچه ی ۱۸ ساله که دیگر احساساتش آن قدر ها هم ناپخته نیست؟ هست؟
متاسفم که نمی توانی برایم نامه بنویسی.
بگذریم ، چه می گفتم
روزگار آرام ِ پر از هیجان های کاذب را می گذرانم
تلاطم های مختلف را می بینم و آرامم
کنکور دارم و آرامم
قرار است آینده خودم و وجود ِ تو را نقش بزنم و باز هم آرامم
گاهی وسط حیاط مدرسه می نشینم و لبخند دیگران ِ
دوست داشتنی ام را برای خودم ذخیره میکنم...
محکم پلک میزنم تا محکم تر برایم بمانند
آخرین سال است در دغدغه های مدرسه ای مان غرقیم
ته کلاس می نشینم و به تذکر های مسخره معلم ها دل میبندم
به لج کردن ها..
درست فکر کرده ای! عاطفه ۱۸ سالگی هنوز هم بعضی از خصوصیت ها را در وجودش نهادینه کرده و قصد تغییر ندارد
دیگر برایت چه بگویم؟
از یواشکی های دلم که طاقچه ندارد؟
ممکن است یادت نباشد که با لبخند فلانی دلم ضعف رفت و با قربان صدقه های مخفی دیگری ذوق کردم؟
نه خیالت راحت! انقدر ها هم بی ظرفیت نیستم
آبروی آینده ت امانت است پیش من دیگر:))
جانم برایت بگوید
دست و پا میزنم برگردم پیش خدایمان!
نتیجه ش را تو میبینی نه من!
دلم نوشتن می خواهد
حتی چرت و پرت های بریده بریده
دلم حرف زدن می خواهد
دلم می خواهد یکی یادش بیاید باید اولین باران پاییز ۱۸ سالگی ام را تبریک بگوید
نامه ی باران زده ی مِهر را برای تو می نویسم
چه کسی بیشتر از خودمان مارا دوست دارد؟
- ۹۶/۰۷/۱۸