مَن

آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی

مَن

آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی

من در خیال هایم غرق بودم .اراده می کردم یک رَج دیگر از رویا بافته بودم و هر لحظه ،نقش ِ فرش ِ نامرتب افکارم را می دیدم و بی نفس، در غرور و خودخواهی ام می ماندم
مَن آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی ام. آن جا که خورشیدش تمام روز وسط آسمان دست به کمر ایستاده. سلاح جنگ هایم خاطرات و اتفاقات و کلمات اند. خون ریزی ها بی رنگ و زخم ها ابدی!
ابدیّت ای که هر روز به پایان می رسد.

آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۳/۱۶
    ...
پیوندها

مالکیت غایب ها..

يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۰۸ ق.ظ

من ایستادم ، شاید هم زانو زده ام ..

دست روی گلویم می گذارم تا مطمئن شوم..


مطمئن شوم این توهم نیست!


درست توی گلویم..


زیر دستم می لرزد اما حرکت نمی کند..


سنگین شده!


سنگین شده نداشتن مالکیتی که برایش دویده ای..


من حتم دارم که "م" مالکیت نباید ته اسم فردی فرود آید..


گاهی  _ُ م می نشیند ته احساس نهفته ای که دیگران آن را می دزدند . حتی خودشان هیچ وقت نمی فهمند!


به هیچ وقت گفته شده ، نگاه می کنم


می شود "هیچ وقت هایم" !


ایستاده ام ، شاید هم فرو ریخته ام..


می چرخم ، شاید آسمان می چرخد..


دست هایم را باز می کنم ، شاید یک واکنش است برای جلو گیری از افتادن!


قطره های باران روی صورتم سقوط می کند ، شاید هم من..


می شود "میم" آخر کلمات برای من باشد؟


یک مالکیت غیابی!


تو بگویی عزیزم


و تنها "میم " اش برای من شود؟


تو "او" غایبت را صدا کنی ، میم "سایه اش " برای من شود؟


 " میم" هایی که ته کلمات به عنوان مالکیت می نشینند باور کنید ربطی به آن کلمه که فرد یا شی یا محیط یا هر چیز دیگری ، ندارد!


تنها به شما و احساس ساخته شده یتان مربوط است!


و من سر خورده ام طرف هر چیزی که غایب است!


وجود ندارد


یک "میم" خیالی!


من سرما زده در گرمای خواب ، خوابم ترک برداشته است..


آب می خورم ، تا من گلی ترک هایم پوشیده شود


نمی شود


ترک ها باز تر می شوند


چیزی وجود ندارد برای سر ریز شدن..!


هر چه که بود دفن شدلای همان گِل و لای..


هر چه که بود فرو ریخت بر سرم و آوار شد بر راه نفسم..


هر چه که بود کلمه ی جان داری مثل "حسرت" شد ..


تضاد من می گوید:


قدرت می خواهد این نبودن چهار-پنج ساله را که ضعف شده و بر دلم نشسته..


ترس نوشته شدن دوباره ی آسمان از زبان کس دیگری..


ترس بودن آسمان در نقش کس دیگری..


پ.ن


امشب از آن شب هاست که برای هزارمین بار "بلاگفا" زخم  شد برچشم هایم!


امشب برای صدمین بار به یادآوری بد ترین امتحان عمرم نشستم..


امشب برای آخرین بار یاد کسی افتادم..


امشب برای چندمین بار ، دویدم و نرسیدم؟


چه کسی به دانش ریاضی آن قدر مسلط است که منطق و شیب نزول مرا بر حسب سال در واحد زندگی رسم کند؟


کاش باران که مرا شست، "من" را هم می کشت!


خفگی در اثر باران!


نمی شد فقط یک کلمه را "واقعا" با "میم" من می خواندند؟


آسمانم ؟


نه من ِ آسمان استوارتر است


و دست نیافتنی تر


سال ها باید از کودکی را برایش گذاشت!

  • عاطفه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی