مَن

آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی

مَن

آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی

من در خیال هایم غرق بودم .اراده می کردم یک رَج دیگر از رویا بافته بودم و هر لحظه ،نقش ِ فرش ِ نامرتب افکارم را می دیدم و بی نفس، در غرور و خودخواهی ام می ماندم
مَن آخرین بازمانده ی جنگ های داخلی ام. آن جا که خورشیدش تمام روز وسط آسمان دست به کمر ایستاده. سلاح جنگ هایم خاطرات و اتفاقات و کلمات اند. خون ریزی ها بی رنگ و زخم ها ابدی!
ابدیّت ای که هر روز به پایان می رسد.

آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۳/۱۶
    ...
پیوندها

ماه "آن شب" ، ماه بود!

دوشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۳ ق.ظ

شبانه ی مرا برد...


خواب هایم را برد..

امروز را با درد چشم و سردرد گرفت..

بازدمم نگاهش،نفسم شد! با فاصله ای در ابعاد سال ها

فراموش شده بود

آسمان بود و آسمان!

آسمان بود و  غبار و ستاره های  منگنه شده

بدون نورش

بدون لمس نورش

آسمان بود و زمین

آسمان بود ابر هایش

آسمان، فراموش کرده بود..

امشب باز تپید

نبض تمام وجودش!

امشب او برد و من باختم

امشب او زنده شد و من مردم..

امان از امشب..

امان از چشم هایم که بسته نمی شوند..

امان از دلتنگی که به وسعت ارقام سالیانی که گذشت جان گرفته..

پ.ن

ماه تلخ من

بشین و بخند

که هر چه او ساخت، من باختم

ماه تلخ من!

-لعنتی عکس نگیر ، دل تو دیگه توان نداره!

  • عاطفه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی